پيش از آن در ايران، سال و ماه قمري بناي تاريخي و آغاز سال به شمار ميرفت و سپس پديده تاريخ در ايران، سال هجرت قرار گرفت وبه جاي سال شمسي و ماههاي ايراني ، سال و ماه قمري پديد آمد ولي زرتشتيان همچنان گاهشمار ساساني را نگه داشته و حساب سال وماهشان با سال و ماه شمسي بود.
در سال 1304 هجري شمسي برابر با 1343هجري قمري ، بنابر قانون مصوب يازدهم فروردين ، آغاز سال با آمدن بهار به گونهاي رسمي، آغاز سال ايران اعلام و به جاي ماههاي قمري ، ماههاي ايراني به كار گرفته شد.
ناگفته نماند كه قراردادن نوروز در آغاز بهار، ازروزگار ملكشاه سلجوقي (465 تا 485 هجري قمري ) برقرار گشت كه به نام سازنده آن (تاريخ جلالي - تاريخ ملكي ) نامگذاري شد. در اين هنگام به فرمان ملكشاه ، اخترشناساني همچون عمر خيام ، حكيم لوكري ، ميمون بن نجيب واسطي ، ابوالمظفر اسفزاري و چند تن ديگر به اصلاح تقويم دست يازيدند. بايد دانست كه پيش از آن ، نوروز درگردش بود و هيچ گاه در جاي اصلي خود يعني برج حمل و آغازين روز بهار،قرار نمي گرفت .
خريد نوروزي
از ورود برج اسفند يعني ماه حوت بود كه كم كم انديشه عيد نوروز در دل هاي اغنيا و غم وغصه آن به خاطر فقرا نشسته و جنب و جوش دادوستد در بازارها و دكاكين ظاهر گشته ، مردم به تهيه وسايل عيد برميخاستند و مقدم بر همه رخت و لباس دوخته و ندوخته براي خود واطفال بود كه دغدغه و وقت زيادتر ميطلبيد.
البسه عيد اطفال غالبا از رنگهاي زنده سبز وسرخ و زرد و آبي تهيه ميشد كه نشاط داشته باشدو بعد از آن نوبت كفش و كلاه و احيانا جوراب ميرسيد كه ميبايست خريداري ميشد.
خانه تكاني
بعد از آسوده شدن از رخت و لباس و كفش و كلاه خود و بچه ها نوبت به خانه تكاني ميرسيدو اين سنتي بود كه در خانه هيچ اعيان و گدايي تعطيل پذير نمي گرديد و كل و جزء خانه بايد بيرون ريخته و پاكيزه و نظيف و شسته و گردگيري شده و مرتب به جاهاي خود عودت داده ميشدند و با همين خانه تكانيهاي عيد هم بود كه اشياي زايد يك ساله بيرون ريخته و دلها به دريازده شده و حلبيها كه بيش از قيمت خود پول لحيم كاري برده بود و چراغ موشي هاي نشتي كه به كلفتي خود به اطرافشان قره قروت چسبيده و به داخلشان گچ ريخته شده بود و شيشه پيله هاي شكسته بي مصرف مانند كاسه پياله هاي ترك خورده و لب پريده كه تا اين هنگام دل به طرد و دور افكندنشان راضي نمي گرديد، به بيرون افكنده شده يا براي فروش به دوره گردها، كنارگذاشته ميشدند.
در اين خانه تكاني ها اطاق ها كاملا از اشيا واثاث تخليه گرديده و جزء و كل آن به حياطهاريخته شده تا پس از نظافت و خاك گيري وشستشو به جاهاي خود برگردانده شوند و ايضا درهمين خانه تكاني ها بود كه قيافه اطاقها تغييرات كلي يافته و ظروف چيني مكان عوض كرده و به جاي ديگر قرار ميگرفت و تنوعي به وجودمي آورد.
سبز كردن سبزه
پس از آن نوبت سبزكردن سبزي ميرسيد كه به نسبت (سنگيني و سبكي ) دست سبزكننده ، ازبيست تا ده روز به عيد مانده صورت ميگرفت واين نيز به اين ترتيب بود كه زن خانه به تعدادجمعيت خانواده ، مشت مشت گندم ، عدس ، ماش و يا هر چه خواسته عقيده شان بود به طوريكه بعد از مشت كردن و به طرف ظرف بردن چيزي ازمشتش به زمين نيفتد، برداشته و در ظرفي سفالين ميريخت و با هر مشت ، نيت سلامتي و تندرستي وخوشي و خوشبختي و مال و گشايش و آنچه را كه به هر يك از افراد مربوط ميگرديد، كرده ، آب نيم گرم ريخته ، در جاي گرم و اگر هوا زياد سردبود و جاي گرم نبود، در پاي كرسي ميگذاشت وهر روز آب خورد رفته اش را به اومي رساند تادانه ها در ظرف كجه (نيش ) زده و به سفيدي گرايند.
آنگاه آن را در دستمال ريخته و سه روز نيز بارطوبت معتدل در دستمال نگاه ميداشت تانقره اي شده و كاملا نيش هايش بالا بيايد. سپس دردوري مسي يا بشقاب و دوري چيني و مانند آن ويا مطابق جمعيت خانه در ظروف كوچك و بزرگ پهن كرده و رويش را دستمال ميكشيد و آب پاشيده و روزها در معرض آفتاب و شبها درگرمترين اطاق يا مكان ميگذاشت تا سبزه ها رخ كشيده و رو به سبزي بياورند، آنگاه روبان قرمزي به دورش بسته ، پاپيون مانند گره زده و با گلهاي پارچه اي رنگارنگ كه به اطراف روبان ميدوخت ، آن را زينت كرده و آماده مينمود.
تنقلات نوروزي
از همين روزها هم بود كه دكانهاي شيريني فروش ها، آجيل فروشها، خياطها، كفاشها،كلاهدوزها، گيوه فروشها، ماهي فروشها وسبزي فروشها رونق بسزا گرفته و ناهار بازارشان شروع ميگرديد. كسبه و پيشه وران ديگري نيزبودند كه به دور كوچه ها و گذرها به راه افتاده وورود بهار را بشارت ميدادند. از جمله نعناع ترخوني ها كه با لاوك هاي چوبي پونه وحشي هاي پرعطر و بوي ترخون هاي پاكوتاه وتربچه نقلي هاي آب زده خود، آهنگ آي گل پونه ، نعنا پونه ، نوبر بهاره گل پونه ، تربچه نقليه ، نعناو ترخون سر ميدادند و بستني فروشهاي چرخي و قالبي كه باراه انداختن چرخها و سرگرفتن بشكه قالب بستني شان بيا كه بهار آوردم ، نوبر بهار آوردم ،جيگر و جلا ميده بستني ، پر هل و گلابه بستني داد ميزدند و آب آلويي كه لگن هاي آلو خيس كرده خودرا سر هر سه راه و چهارراه بر روي چهار پايه هاي بلند خود گذارده و سرآبه آب آلو، تشنه بيا آب آلو، صفرا بره آلو داد ميزدند و همچنين باغبان ها كه بيل به دوش آي باغچه بيل ميزنيم ، آي مو هرس ميكنيم ،دادمي زدند.
آداب شب چهارشنبه سوري
از يكي دو روز به شب چهارشنبه سوري مانده ،آب هاي حوض و حوضچه هاي خانه را خالي وعوض ميكردند به اين صورت كه قبلا زن ها ظروف دم دستي و سپس هر چيز كثيف و شستني خود مانند البسه ، علي الخصوص لباس هاي زير را داخل هم شسته ، آب كشيده و به روي بند پهن ميكردندو به نيت اتصال خانواده از بغل به همشان گره ميزدند.
بعد از آن كمي سركه و زغال به هر كدام ازحوض و حوضچه ها ريخته و آب حوض كش خبرمي كردند يا دسته جمعي كمك كرده و آنها راخالي و آبهايشان را به نيت بيرون ريختن سياهي وترشي و چرك دلي از خانواده به جوي كوچه ميريختند و هركدام از اهل خانه ، حب نبات ياحبه قندي در آب تازه حوض و حوضچه ميانداختند كسي تا در رفتن توپ سال نو وآمدن عمونوروز حق دست زدن به آبي كه روشنايي و صفاي تازه به خانه آورده ، را نداشته ودرصورت اضطرار بايد تا برگزاري چهارشنبه سوري صبر ميكردند.
فالگوش
در اين شب بود كه با فال گوش ايستادن وگوش به سخنان رهگذران دادن ، سرنوشت وآينده سال جديد معلوم ميگرديد و اين نيز چنين بود كه هر كس از زن و مرد، كه بيشتر آنها را زنان تازه سال و دختران به خانه مانده تشكيل ميدادند بعد از غروب اين شب ، در پس درهاي خانه ها و سرپيچ كوچه ها و بالاي بامها كه اشراف به كوچه داشته و خفاي گذرگاههاي كم تردد باشد به گوش دادن فال ايستاده و استراق سمع رهگذران ميكردند و اول رهگذري كه از آنهامي گذشت و چيزي بر زبان ميآورد يا جمعي كه با هم حرف ميزدند كلماتشان تفال آينده آنهامي گرديد به اين معني كه مثلا اگر رهگذر، درحرف يا آوازش كلمات پول و مال و وصال و ماننداين ها را آورده يا چند نفري كه با هم ميگذشتند،شوخي و خنده و نشاط داشته يا سخنان دل آويزسفر و زيارت و عروسي و كسب و رواج و مانند آن را بر زبان ميآوردند، دليل آن را بود كه آن سال بر آنها خوش گذشته و كامشان روا و حاجاتشان اداخواهد بود و هر آينه برخلاف اينها سخن از غم وبدبختي و بي كاري و مرض و بيماري و درد وناهمواري و مرگ ومير و اين گونه مسائل به ميان ميآوردند، نمودار آن بود كه در آن سال روزشان تباه و روزگارشان سياه ميبود و بايدانتظار بدبختي ها و مصائب پيش بيني نشده اي راداشته باشند.
قاشق زني
از ديگر كارهاي اين شب قاشق زني به وسيله زنها و دخترها بود كه از دو سه ساعت از شب گذشته كه تردد مردم در كوچه ها اندك گشته وآنها به خانه ها رفته بودند، شروع شده ، چادر به سر كرده و همراه پياله مسي و قاشق چوبي كه صداي بم لطيف داشته باشد به پشت در خانه هارفته و به زدن قاشق ها به لب پياله ها ميپرداختندو منتظر ميماندند تا از طرف ساكنان منازل چيزي در پياله هاي آنها افكنده شود كه باز اين نيز تفالي بود كه به وسيله اشياي دريافتي ، خود را در نيات كامروا يا ناكام ميانگاشتند.
شب سال نو رشته پلو
شب سال نو يعني شب بعد از تحويل سال ، شب خوردن رشته پلو بود كه با آن سررشته كارها به دست ميآمد مخصوصا اگر خرماي مفصلي هم لاي آن گذارده و كشمش پلوي سرخ كرده اي رازينت بخش روي آن ميكردند تا ضعف سستي برنج را از تنشان براي تا آخر سال دور كرده وقوتشان بدهد و همين رشته پلو بود كه خوردن آن در اين شب رشته كار و بخت و زندگي به دستشان ميداد در كارهايي كه با آن انجام ميدادند.
اگر مرد و سرپرست خانواده بود و رشته كسب وكار از دستش به در رفته بود، اولين بشقاب اين پلورا براي او ميكشيدند. اگر دختري بختش بسته ودر خانه مانده بود، زير ديگ اجاق را او روشن ميكرد و موقع كشيدن غذا، در ديگ را اوبرمي داشت .
اگر كسي بي پول بود، رشته غذا را خشك كرده و در كيسه پولش ميانداختند. اگر براي مهر ومحبت و عقد دوستي و مودت به خورد كسي ميدادند، محبت و پيوستگي شان هميشگي ميگشت و اين دستور براي بخت گشايي برو برگردنمي نمود به اين صورت كه كسي كه ميخواهند بختش باز شود بايد موقع كشيدن پلو از خانه بيرون رفته و در ميزد و مادر يا مادربزرگ اوبشقابي از آن غذا كشيده ، پشت در برده و باپرسيدن كي هستي و جواب او كه بگويد: بازبكن در را به رويش باز كرده و بشقاب پلو را به دستش ميداد و سوره «انا اعطينا» را خوانده و به صورتش فوت ميكرد و ميگفت كه از پلو بخوردو بخت بسته با دو لقمه خورده وارد خانه بشود وكاملتر و مجرب ترش اين كه تمام بشقاب پلو راپشت در بخورد اما آنچه اين عمل را خاطر جمع مينمود، اين بود كه بايد پزنده آن از ابتدا تاآخر، نه از آن چشيده و نه چيزي از آن به دهان ببرد.
نور و چراغ
از ديگر اعتقادات شب سال نو اين بود كه بايدشعله و نور و چراغ زياد در خانه باشد يعني اجاقشان روشن و چراغهايشان ، هر چند كه دارند و حداقل در هر اطاق يكي دو چراغ ، روشن باشد، كه سواي سنت و روايت مذهبي نيزداخل آن شده بود روايتي كه مصرف نور وچراغ را هر چه باشد، اسراف ندانسته به همان گونه كه مصارف سفر حج هر چه تبذير و به هر خاطر كه شود، اسراف به حساب نيامده ومواخذه نخواهد داشت و همين چراغها بود كه بايد يك سره تا صبح يك روز بعد از سال نو يعني روز دوم نوروز روشن مانده و خللي در روشنايي آنها به وجود نيايد در حدي كه حتي درنفت گيري آنها بايد كمال دقت به عمل ميآمد تاخاموش نشده و لطمه اي به شعله و لوله و لاله آنهااصابت ننمايد و جالب اينكه عقيده داشتند اگر چراغها ازابتدا تا انتها همچنان صحيح و منور مانده ونورافشاني كنند، سال صاحب آن پربركت ونعمت و با دلخوشي و تندرستي و سلامت توام ميگرديد.
حاجي فيروزها
حاجي فيروزها با سياه كردن چهره و پوشيدن لباس سرخ به خاطرنشاط بخشي و داشتن نام فيروز، كه يكي از اسامي بعد از خريده شدنشان بود كه صاحبانشان به خاطرشگون به رويشان ميگذاشتند، مانند: مبارك ،سعادت ، شربت ، بشير، زمرد، الماس ، ياقوت وامثال آن .
محل هاي سيزده بدر
اماكني را كه در آن به سيزده به در ميرفتند عبارت بود از بيرون هر دروازه مانند: بيرون دروازه دولت ، زير سايه درختهاي باغ صنيع الدوله و كنار نهرهاي منشعب از آن و باغاتي كه از آن مشروب ميشدند. بيرون دروازه شميران ، كنار جوي خيابان شميران و سايه درختهاي اقاقيا و زبان گنجشك آن تا باغ صبا وبالاتر. بيرون دروازه دوشان تپه تا خود دوشان تپه و سليمانيه و باغ وثوق الدوله . بيرون دروازه دولاب تا منتهااليه دولاب و سبزي كاري ها وسرآسياب هاي آن و كنار جويها و زير هر تك درخت و رشته درختي كه ميتوانست قابل نشستن باشد، چه اين مرغوب ترين محل براي سيزده بدر بود كه تهراني ها به آنجا هجوم بردند.
همچنين بيرون دروازه خراسان كه آن نيز بازمنتهي به دولاب و اكبرآباد و گوشه زواياي آن ميگرديد و بيرون دروازه شاه عبدالعظيم كه به آب متكا و چشمه علي و باغ بي بي زبيده و باغات ابن بابويه و مسجد ماشاءا... و صفاييه و باغ شاه سلطنه و باغ درويش صفا و سرآسياب و خود شاه عبدالعظيم و غيره ميانجاميد، منهاي دروازه غارو دروازه خاني آباد; زيرا بيرون دروازه هاي آن ،جز براي بازي اطفال و بزرگسالان و قمار و الواتي و رذالت ، به كار ديگري نمي آمد و سبزه و درختي در آن به نظر نمي رسيد. ساكنان خود آن نيزنصفي به طرف دروازه گمرك و سبزه كاري هاي امين الملك و مثل آن و نصفي به طرف شاه عبدالعظيم و دولت آباد و منصورآباد و عبدا...آبادو باغات فرح آباد رومي آوردند.